وطن سرخ

وطن سرخ

وطن سرخ

وطن سرخ

دست فروش

امروز غروب به بازار رفته بودم با پراید  وطنی که تنها راه رسیدن به خداست 

در فکر فرو رفته بودم که ناگهان شیشه ماشین کوبیده شد پرسیدم په شده گفت : پسر از من دستمال کاغذی بخر ، گفتم پدر من  امروز هیچی ندارم بی پولم ، پ.ل نداشتم بنزین بزنم ، آمپر ماشنرو نشونش دادم و گفتم یا تو راه میمونمو یا به خونه میرسونتم پیر مرد بی آن که چیزی بگه رفت ولی من خیلی دلگیر شدم ای کاش پولی داشتم ولی حقیقت همینه من هم نداشتم پیر مرد دورترو دورتر میرفت با صدای بلند گفتم من هم دارم از جیب پدرام میخورم .

حقیقت تلخه ولی لیسانس مملکتم و هنوز درحال تغزیه از جیب مبارک پدر هستم گاهی خجالت میکشم که بگم پدر لطفا به من پول بده واقعا صحنه تحقیر آمیزی در وجود این مملکت است از خجالت میخواهم که غرق شوم ولی محتاج پول هستم چه کنم  ، بیشتر اوقات هیچ تقاضایی از پدرام ندارم ماهی یک بار  آن هم اگر مجبور باشم مگر نه اصلا تقاضا نمیکنم.

تف به این لیسانس که بدر لای جرز دیوار هم نخورد .

نظرات 1 + ارسال نظر
engineer شنبه 13 مرداد 1397 ساعت 22:11 http://rooznegarengineer.blogsky.com

سلام دقیقا منم امروز به دخترم میگفتم این همه به این در و در میزنی که دانشگاه قبول شی عاقبتت میشه عاقبت بقیه دخترای فامیل

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.